به نام خدا
فتنه خوارج
احتجاج امام در موضوع حکمین
قد کنت نهیتکم عن هذه الحکومة فاءبیتم على اءباء (المخالفین ) المنابذین ، حتى صرفت راءیى اءلى هوا کم ، و اءنتم معاشر اءخفاء الهام سفهاء الاحلام ؛ و لم آت - لا اءبالکم - بجرا، و لا اءردت لکم ضرا
من شما را از این حکمیت باز داشتم ؛ اما شما چون دشمن (یا مخالف ) از پذیرش این دستور من سر باز زدید تا جایى که راءى خود را در کار هواى شما کردم که گروهى سبکسر و نابخرد هستید. من براى شما - اى ناکسان - شر و بدى نیاوردم و زیان و ضررى برایتان نخواستم .
پیشگویى عاقبت خوارج
لما قتل الخوارج فقیل له : یا امیر المومنین ! هلک القوم باءجمعهم : کلا و الله اءنهم نطف فى اءصلاب الرجال ، و قرارات النساء، کلما نجم منهم قرن قطع ، حتى یکون آخرهم لصوصا سلابین
خوارج که کشته شدند به امیرمؤ منان عرض شد: اى امیرالمؤ منین ! این جماعت همه نابود شدند. حضرت فرمود: هرگز به خدا قسم ! که آن ها نطفه هایى در پشت مردان و زهدان هاى زنان هستند، هرگاه شاخى از آنان بروید قطع گردد تا این که سرانجام از آنان عده اى راهزن و دزد برجاى ماند.
در آوردن چشم فتنه
اءیها الناس ! فاءنى فقاءت عین الفتنة ، و لم یکن لیجترى علیها اءحد غیرى بعد اءن ماج غیهبها، و اشتد کلبها
اى مردم ! من چشم فتنه را در آوردم و در زمانى که تاریکى آن موج مى زد و هارى و سختى آن اوج گرفته بود کسى جز من جراءت دفع آن را نداشت .
سپاهى شریک جرم قتل
فو الله لو لم یصیبوا من المسلمین الا رجلا و احدا معتمدین لقتله ، بلا جرم جره لحل لى قتل ذلک الجیش که ؛ اذ حضروه فلم ینکروا، و لم یدفعوا عنه
در روایتى از امام على علیه السلام درباره اصحاب جمل آمده است : به خدا سوگند، اگر حتى یک نفر از مسلمانان را بدون جرم و گناهى به عمد مى کشتند، کشتن همه آن سپاه بر من روا بود؛ زیرا آن لشکر حضور داشته اند و کشتن آن بى گناه را زشت نشمرده و از وى دفاع نکرده اند.
حکمین نادان
فاءجمع راءى ملئکم على اءن اختاروا رجلین ، فاءخذنا علیهما اءن یجعجعا عند القرآن ، و لا یجاوزاه ، و تکون اءلسنتهما معه و قلوبها تبعه . فتاها عنه ، و ترکا الحق و هما یبصرانه
آن گاه راى بزرگان شما بر این شد که دو مرد را انتخاب کنند و ما از آنان پیمان گرفتیم که مطابق قرآن عمل کنند و از آن فراتر نروند و زبانشان با قرآن باشد و دل هایشان پیرو آن ؛ امام از قرآن دست کشیدند و حق را فرو گذاشتند در حالى که آن را مى دیدند.
نهى از کشتن خوارج
لا تقاتلوا الخوارج بعدى ؛ فلیس من طلب الحق فاءخطاه ، کمن طلب الباطل فاءدرکه
بعد از من با خوارج نجنگید (خوارج را نکشید)؛ زیرا کسى که طالب حق باشد و به آن نرسد، همچون کسى نیست که جویاى باطل باشد و به آن دست یابد.
قاسطین ، ناکثین ، مارقین
لما نهضت بالامر نکثت طائفة ، و مرقب اءخرى ، و قسط آخرون ، کانهم لم یسمعا الله سبحانه یقول : (تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبُة للمتقین ، بلى و الله ! القد سمعوها و وعودها، ولکنهم حلیت الدنیا فى اءعینهم و راقهم زبرجها
آن گاه که خلافت را به دست گرفتم گروهى پیمان شکستند و دسته اى از دین بیرون شدند و گروهى راه ستم را در پیش گرفتند. گوى نشنیدند که خداى سبحان مى فرماید: آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى دهیم که خواهان سرکش و فساد نباشند و پایان نیک از آن پرهیزگاران است .
آرى ! به خدا سوگند که آنان این سخن را نشنیدند و آن را فهم نکردند، اما دنیا در چشمان آن ها آراسته شد و زرق و برق آن شیفته شان کرد.
هدایت امام در حکمیت
قد قام اءلیه رجل من اءصحابه فقال : نهیتنا عن الحکومة ثم اءمرتنا بها، فلم ندر اءى الامرین اءرشد؟فصفق اءحدى یدیه على الاخرى ثم قال : هذا جزاء من ترک العقدة ! اءما و الله لو اءنى حین اءمرتکم به حملتکم على المکروه الذى یجعل الله فیه خیرا، فاءن استقمتم هدیتکم ، و اءن اعوججتم قومتکم ، و اءن اءبیتم تدار کتکم ، لکانت الوثقى ، و لکن بمن و الى من ؟
یکى از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام برخاست و به آن حضرت عرض کرد: ابتدا ما را از پذیرفتن حکمیت بازداشتى و سپس دستور دادى آن را بپذیریم ، نمى دانیم کدام یک درست تر است ؟حضرت دست بر دست زد و فرمود: این (حیرت ) سزاى کسى است که دوراندیشى را رها کند. به خدا سوگند، اگر آن گاه که شما را فرمان دادم بدان چه دادم ؛ به کارى ناخوشایند که خدا خیرى در آن نهاده بود و واداشتم و اگر پایدار مى ماندید هدایتتان مى کردم و اگر کج مى رفتید راستتان مى کردم و اگر سرباز مى زدید مجبورتان مى کردم ، البته این روشن استوراتر بود، اما به کمک چه کسى و یارى خواستن از که ؟
احتجاج امام در موضوع حکمین
للخوارج و قد خرج اءلى معسکرهم و هم مقیمون على اءنکار الحکومُة -: اءلم تقولوا عند رفعهم المصاحف حیلُة و غیلُة ، و مکرا و خدیعة : اءخواننا و اءهل دعوتنا، استقالونا و استراحوا اءلى کتاب الله سبحانه ، فالراءى القبول منهم و التنفیس عنهم ! فقلت لکم : هذا اءمر ظاهره اءیمان ، و باطنه عدوان ، و اءوله رحمة و آخره ندامُة
امام على علیه السلام به اردوگاه خوارج که بر نپذیرفتن حکمیت پافشارى کردند رفت و به آنان فرمود: آیا هنگامى که قرآن ها را از روى حیله و فریب و مکر و خدعه بر سر نیزه ها کردند نگفتید: آن ها برادران ما و هم دنینان مایند. از ما خاتمه جنگ مى خواهند و به کتاب خداى سبحان روى آورند، درست آن است که درخواست آنها را بپذیریم و اندوهشان را برطرف سازیم ! آن زمان من به شما گفتم : این کار این ها ظاهرش ایمان است و باطنش دشمنى ، آغازش دلسوزى است و فرجامش پشیمانى است .
.: Weblog Themes By Pichak :.